امروز هوا یه جوری شده نه خوشت میاد تو خونه بمونی نه دوس داری تنها بری بیرون،این جوونای امروزی یه چیزی میگن بش : هوای دو نفره....
از اونجا که نفر دوم ما هنوز تشریف نیورده مام مجبوریم بمونیم تو خونه و بشینیم مطلب واسه وبلاگ جان بنویسیم،حالا جالبش اینه هیچ چیزی هم به ذهنم نمیرسه که بنویسم....
گفتم در جریان حال و روز من باشید
امروز از اون روزای جالب بود،دس رو هرکاری گذاشتم یه گیر افتاد توش،زودتر تموم بشه امروز خیلی خوبه....
ولی خوبه بعضی وقتا اینجوری بشه،آدم قدر بقیه روز ها رو تازه میفهمه و خوشی نمیزنه زیر دلش!!!
پ ن : با خبری که امشب بم دادن جبران شد امروز،خدا رو شکر :)
صحبت از عشق شد....
خنده ام گرفت!
گفتند: چرا میخندی !؟
گفتم : اینها که شما می گویید هر چیزی هست به جز عشق!
عشق کلمه ای مقدسی است...
عشق از روی عادت نیست چون هرچیزی که به آن عادت کنیم نهایتا با ترک عادت آن را فراموش می کنیم
عشق زیباست،آنقدر زیبا که اگر اتفاق بیافتد دیگر هیچ زیبایی در دنیا تو را مجذوب خودش نمیکند حتی جاذبه زمین هم بر تو اثر ندارد فقط و فقط جاذبه چشمان او...
عشق هوس نیست که بعد از چندی فروکش کند،قدمت عشق به بلندای آفرینش انسان است،مگر نه اینکه خدا عاشق بنده هایش است...
عشق مانند آب است... زلال و پاک ،وقتی توانستی به خاطر او مثل آب از همه چیز بگذری و مثل آب با او صادق بودی بدان که عاشق شدی
عشق خود زندگیست،عشق است که زندگی سیاه سفید ما را رنگی میکند.
وقتی که صحبت از عشق میشود ناخداگاه چشمان مادرم را میبینم، چشمانی که هنوز هم عشق به پدرم در آنها موچ میزنند.
نمیدونم آخه من دو روز دیگه یه امتحان به این مهمی دارم این چیزا چیه دارم تو این نصفه شبی مینویسم
فک کنم اثرات زیاد خوندنه...
آخه پروژه انجام دادن حدی داره،هر استادی این ترم از در اومد گفت پروژه انجام بدید
تا الان پنج تاشون پروژه میخوان،یه درس پروژه هم دارم کلا 6 تا میشه،خدا بخیر کنه...
حالم خراب است....
خراب تر از چهره درهم شکسته پدری که از شرمندگی روی فرزندانش دیگر به خانه برنگشت...
خراب تر از حال کودکی که بی تاب بازگشت پدرش بود اما به جای خودش خبرش رسید...
خراب تر از خرابه های یک شهر ویران که روزی به امید رسیدن به زندگی بنا شده بود...
خراب تر از حال عاشق بیچاره ای که تمام امیدش رسیدن به معشوقه اش بود اما...
خراب تر از شاخه های خشکیده درختی که روزی سایه بان حیاط خانه یمان بود...
خراب تر از خانه ی طوفان زده ایی که روزی محفلی گرم برای خانواده ایی بود...
خرابِ خرابِ خراب، خراب تر از همیشه...
تو زندگی هرکسی یه سری آدما هستن که واسش خیلی عزیزن،این افراد دو دسته اند!
یه دسته اونایی هستن که از تولد باش بودن مثل پدر ، مادر،خواهر یا برادر . ولی دسته دوم از اول نبودن و بعدا میان تو زندگی آدما مثل دوست یا همسر و یا ...
این دسته بندی واسه من خیلی درست نیست!!!
آخه من یه داداش دارم که از زمان تولدم نبوده ولی چند سال پیش یه دفعه اومد تو زندگیم
داداش...
همیشه مثه یه برادر بودی واسم،نمیدونم اگه یه برادر داشتم میتونستم اینقد بش تکیه کنم و دوسش داشته باشم یا نه!؟
داداش همیشه واسم یه تکیه گاه بودی ،همیشه تو مسائل مشکلات اولین کسی بودی که ازم پشتیبانی کردی،مطمئنم کارایی رو که واسم کردی هیچ وقت نمیتونم جبران کنم،مخصوصا این چند وقت که یه سری مشکلات واست پیش اومد و من هیچ کاری نکردم و فقط ناراحتیتو دیدم
امشب تولدته کاش میتونستم این چیزی رو که واقعا میخواستی بت هدیه بدم ، ولی ....
داداش عزیزم تولد مبارک،انشاا... که هزار ساله بشی و تو همه ی مراحل زندگیت موفق باشی و درست مثه این چند سال تا آخر عمر در کنارم بمونی :*
خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام
بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و
سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم
که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگه فریاد زدم
که قلبم را می فرستم چون
او
خود زیباست، مظهرایستادگیست
سربه زیرو با نجابتست
تولدت مبارک برادرجان :)
چه راحت بعضیا میان به آدم تهمت میزنن،نمیدونم چه فکری پیش خودشون میکنن !؟
جواب محبت به بعضیا باید اینجوری باشه،هرچی بیشتر بشون محبت میکنی بیشتر فکر بد میکنن...
خیلی اعصابم داغونه.